"مثل ته مانده های سیگارت

از تو خاموش... از تو دلسردم

پک زدم جمعه ی لجوجت را

پک زدی عشق را... گمت کردم!

 

...که هوای تو زندگی می شد

شنبه یعنی خلاء... و من بی تو

درد بن بست پشت تصویرم

سایه تکثیر می شود به جلو

 

رنگ یکشنبه... رنگ آرامش

حس لمسی که باورم کرده

ساعت هفت... وقت دلشوره

"کاش می شد دوباره برگرده!"

 

...و دوشنبه شروع کابوس است

که به این اتفاق می چسبد

گیج تعلیق های وارونه

...و غمی رشد می کند ممتد،

 

غم یک نیمکت که تنها ماند

در غروب سه شنبه ی بلوار

سرد و کز کرده... سرد و ترسیده

سایه دیوار می شود انگار!

 

صبح فردا... حریص یک روزن

نعش یک چارشنبه ی خوشبخت !

رخنه در لحظه های امنیت

رخنه در یک تمایل سرسخت

 

سخت مثل تمامی ِ هفته

تا من و پنج شنبه ها با تو

محو لبخندهای کمرنگت

زندگی... سایه های رو به جلو..."