چین بررخ خندان خود(رهبر) نمیآرد
چین بررخ خندان خود(رهبر) نمیآرد
"آرزوبیرانوند
باعکس هایت دردِدل کردن چه زیباست!
گاهی تو را در خواب می بینم عزیزم!
حالی نپرس از من که ویرانم برایت...
من چندسالی هست غمگینم... عزیزم...
رودم که در خود می روم هی سمت دیروز
هی زخم هی نیش از شکستن خورده ام من!
گفتی بگویم زندگی زیباست اما...
شاید حواسم نیست! شاید مُرده ام من...
گاهی نمی دانی چه می خواهی بگویی
حتی کلامت در بیانت درد دارد!
اصلا شده در یک قفس تنها بجنگی!؟
و حس کنی دیگر توانت درد دارد!
خوشبخت بودن دلخوشی می خواهد آخر!
من زنده ام در شعرهایم مثل یک مرگ!
من ناامید از زندگی هستم همیشه...
دنیا شده زندان برایم مثل یک مرگ!
جنگیدنم راهی به رویم وانکرد و...
تقدیر شاید بود من در غم بسوزم...
گفتم نمان! من زخم دارم! درد دارم!
رفتی و بدتر شد هوای حال و روزم...
امروز غم... دیروز غم... فردا دوباره...
این دردهای لعنتی پایان ندارد!
من مانده ام با مرگ تدریجیِ بودن...
حتی نجاتم لحظه ای امکان ندارد!
من آرزو هستم ، آرزویی که شکستم!
ویران شدم هرروز تا آباد باشی!
سبز از شکفتن باش! سبز از نور و لبخند!
من غرقِ اشکم تا تو بی من شاد باشی"
"تو رفته ای و شادی من دور می شود
انگار چشم زندگی ام کور می شود!
دیگر دلت هوای مرا هم نمی کند
این عشق نیز،وصله ی ناجور می شود
هرگز جدایی از تو نشد باورم ولی
این است حق هرکه که مغرور می شود!
باید که صبر پیشه کنم مثل مرد که
درگیر ترک منقل و وافور می شود!
با دست روزگار تو همدست گشته ای
این آش ذره ذره عجب شور می شود
دردا که جای شعر از امروز دفترم
جایی برای خط خط هاشور می شود!"
"یه وقتایی یادت میافتم هنوز
یه وقتا که دنبال من نیستی
چقد تلخ و شیرینه این لحظه ها
که می خندی و مال من نیستی
هوای تو پر میکنه کوچه رو
یه لحظه که رد میشی از خاطرم
قسم خورده بودم نخوامت ولی
هوای تو میافته توی سرم
صدای تو میپیچه توو گوش شهر
گرفتی ازم لذت خوابم و...
چراغ اتاقت رو خاموش کن
به هم میزنه فکر و اعصابم و
یه وقتایی یادت میافتم هنوز
میشینم یه گوشه ترک میخورم
هنوزم دارم پشت هم زخم زخم
از اون صورت با نمک میخورم
دعا کن بتونم تحمل کنم
نبودت رو توو اوج تنهائیام
یکم سخته طاقت بیارم، ولی
قدم میزنم با خودم را(ه)بیام
شب و بغض و بارون و دیوونگی
من و یاد دستای تو دس به دس
یه کوچه پر از خاطر خنده هات
چقد گریه تو این هوا معرکه س
زمین میزنم قلبم و بعد از این
که آرامشت رو نگیرم ازت
تو خوشبختی و بیخیال همه
دعا کن بتونم بخوابم فقط
دارم منفجر میشم از بغض هام
واسم زندگی سخت و سنگین شده
بذار پاتُ بیرون از این زندگی
از این خونه ی شومِ نفرین شده
بزن توی گوشم دلت وابشه
باید کلی فحشُ نثارم کنی
یه احمق یه دیوونه یه عقده ای
تو حق داری هر چیزی بارم کنی
تو این خونه جای یکم دلخوشی
فقط جنگ و دعوا،فقط بحث بود
تو حق داری هرچی که میگی قبول
من از اولش طالعم نحس بود
توقع ندارم بهم حق بدی
خودم خوب میدونم که حق با کیه
من هرچی شکستم تو رو بستته
تو هرچی گذشتی ازم کافیه
باید بگذرم از تو این بهتره
باید بشکنم تا که تو سخت شی
کشیدم کنار از مسیرت که تو
کنار یکی دیگه خوشبخت شی
زمین می زنم قلبم و بعد از این
که آرامشت رو نگیرم ازت
دارم میرم اما دلم پیشته
دعا کن که طاقت بیارم فقط
باید دل ببرم از این ماجر
از این خونه ی سرد و پر خاطره
خداحافظت باشه ، باید برم
جدایی واسه هردومون بهتره
تو حق داری،باشه،تو این ماجرا
کسی جز خودِ من مقصر نبود
دعا کردم این رابطه خوب شه
دعا کردم اما موثر نبود..."