مجموعه اشعار چَمَر

مجموعه اشعار بانو آرزو بیرانوند

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرزوبیرانوند» ثبت شده است

انفرادی

"غیر از همین یه شب که به من فکر مى کنى

واسه من این اتاق مث انفرادیه

اما همین یه شام یه دنیا غنیمته

واسه زنى که توى جهانت زیادیه

 

غیر از همین یه شب که به من فکر مى کنى

جایى توو این جهان مث این تخت سرد نیست

مثل تمومِ تازه عروساى بى کسم

خوابم نمى بره توو اتاقى که مرد نیست

 

قد همین سکوت پرم از نگفته ها

باور نکن سکوتمو هرچند ساکتم

جز روو لبات اسمى ازم نیست اما باز

مثل شناسنامه ى تو رازدارتم

 

سهمم از این اتاق فقط حس غربته

با اینکه با کلید درو باز مى کنى

شیش روزِ هفته توى خودم حبس مى شم

امشب فقط نیازتو ابراز مى کنى

 

تخت و اتاق و خونه و هرچى که مال ماس

این زندگى تلخو برام مشترک نکرد

هیکشى به جز خودم به نبود تو پى نبرد

هیشکى به جز خودم به سکوت تو شک نکرد

 

امشب بشین و خستگیامو مرور کن

امشب منو خلاص کن از بغض دم به دم

یه امشبو به خاطر من دیر تر برو

چایى هنوز دم نکشیده عزیزکم!..."

 

۱۸ ارديبهشت ۸۴ ، ۱۲:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آرزو بیرانوند

جام زهر

"نوبت به من رسید،کمی بیشتر بریز

سر می کشم اگر چه یقینا شراب نیست

تزریق می کنم به تنم جام زهر را

فرصت برای خوب و بد و انتخاب نیست

 

من چند بیت دیگر از این شعر می روم

اصلا نخوانده رد شو ولی از جهان بترس

بوی خوشی اگر به دماغت زده بدان

خر داغ می کند خبری از کباب نیست

 

راهی نشو اگر به لبی خنده سبز شد

شک کن به دست های پر از حس امنیت

دنیا شبیه صحنه ای از یک نمایش است

بر روی صحنه هیچ کسی بی نقاب نیست

 

منفی نگر نبوده ام این ذات زندگی است

ما شوخیِ بزرگِ خداییم با زمین

حالا بگرد در پی یک دلخوشی ولی

حتی در این کویر نشان از سراب نیست

 

اصلا سپید می شود این توده ی سیاه

اصلا به فرضِ حرفِ تو آینده روشن است

می ترسد از مواجهه با روزهای بعد

آرزویی که با گذشته ی خود بی حساب نیست

 

بازیگران مختلف این نمایشیم

غمگین و شاد هر چه که هستیم نقش ماست

پایانِ این تئاتر به این نکته می رسی

بختی نبوده صحبتِ بیدار و خواب نیست

 

اینجا به روی سِن کسی از خواب می پرد

افسوس می خورد که چرا باورش شده

در این تئاتر اشرفِ مخلوق بوده است

پیغمبری که نام خودش در کتاب نیست"

 

۱۳ فروردين ۸۴ ، ۰۹:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آرزو بیرانوند