آمد ردیف شعر دلت با: « نمى شود»

دردم میان شعر و غزل جا نمى شود

مى سوزم از حرارت و با دستمال خیس

تبلرزه هاى عشق مداوا نمى شود

دارم تمام یاد تو را درد مى کشم

این دردها براى تو معنا نمى شود

دارند از کنار تو آرام مى روند

این سالها که با «تو»🧍 و «من»🧍‍♀️ ، «ما»👨‍👩‍👧 نمى شود

بغضى گرفته راه نفس هاى شعر را...

ابرى که جز به بارش دلheart وا نمى شود

هى سعى کرده ام که از این دل broken heartبشویمت

دارم تلاش مى کنم اما نمى شود😔

هى منتظر نشستم و گفتى که: صبر کن!sad

صبرى شبیه غوره 🍇که حلوا 🍛نمى شود

پرسیدم از نگاه👨 تو وقتش نیامده

این بود پاسخت که: نه!angry حالا نمى شودno

این خواب ها 💤که برده مرا از خیال💭 تو👨...

تعبیر عاشقانه ى رویا نمى شود

بیزارم از تمام جهانى 🌏 که سهم ماست👨‍👩‍👧

جایى که مهر و عاطفه cryingپیدا نمى شود

این آخرین شبى ست🌃 که خوابم نمى برد😴

دیگر، شبى🌌 به یاد تو👨 فردا 🌄نمى شود

با آخرین غزل به هوایت گریستم🥲

دیگر غزل سراى تو تنها نمى شود

دارم به رسم خاطره ها پاک مى کنم

از روى گونه، اشک غزل را...، نمى شود...

فردا که قاب 🖼 مرا حجله مى زنند

هرگز دلىbroken heart براى تو شیدا نمى شود

شاعر آرزوبیرانوند