مجموعه اشعار چَمَر

مجموعه اشعار بانو آرزو بیرانوند

۱۸ مطلب با موضوع «شاعرانه» ثبت شده است

آرزوبیرانوند

رگبار باشد، نی-نوای-زار هر گوشه

چیزی نبینی جز طنابِ دار هر گوشه

همسنگرت کاری کند از دشمنان بدتر

سنگر بدون حمله‌ی دشمن فرو ریزد

..

.

من کوه برفم، یخ زده سد کولبر در من

من استخوان‌های زیادی در خودم دارم

آرام‌تر چاقو بزن بر کتف من ای دوست

کاری نکن از شانه‌ام بهمن فرو ریزد

۰۱ خرداد ۸۵ ، ۱۳:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آرزو بیرانوند

دردو دل با عکسهایت

"آرزوبیرانوند

 

باعکس هایت دردِدل کردن چه زیباست!

گاهی تو را در خواب می بینم عزیزم!

حالی نپرس از من که ویرانم برایت...

من چندسالی هست غمگینم... عزیزم...

 

 

رودم که در خود می روم هی سمت دیروز

هی زخم هی نیش از شکستن خورده ام من!

گفتی بگویم زندگی زیباست اما...

شاید حواسم نیست! شاید مُرده ام من...

 

گاهی نمی دانی چه می خواهی بگویی

حتی کلامت در بیانت درد دارد!

اصلا شده در یک قفس تنها بجنگی!؟

و حس کنی دیگر توانت درد دارد!

 

خوشبخت بودن دلخوشی می خواهد آخر!

من زنده ام در شعرهایم مثل یک مرگ!

من ناامید از زندگی هستم همیشه...

دنیا شده زندان برایم مثل یک مرگ!

 

جنگیدنم راهی به رویم وانکرد و...

تقدیر شاید بود من در غم بسوزم...

گفتم نمان! من زخم دارم! درد دارم!

رفتی و بدتر شد هوای حال و روزم...

 

 

امروز غم... دیروز غم... فردا دوباره...

این دردهای لعنتی پایان ندارد!

من مانده ام با مرگ تدریجیِ بودن...

حتی نجاتم لحظه ای امکان ندارد!

 

من آرزو هستم ، آرزویی که شکستم!

ویران شدم هرروز تا آباد باشی!

سبز از شکفتن باش! سبز از نور و لبخند!

من غرقِ اشکم تا تو بی من شاد باشی"

 

۰۸ ارديبهشت ۸۵ ، ۲۲:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آرزو بیرانوند

مهرو عاطفه

آمد ردیف شعر دلت با: « نمى شود»

دردم میان شعر و غزل جا نمى شود

مى سوزم از حرارت و با دستمال خیس

تبلرزه هاى عشق مداوا نمى شود

دارم تمام یاد تو را درد مى کشم

این دردها براى تو معنا نمى شود

دارند از کنار تو آرام مى روند

این سالها که با «تو»🧍 و «من»🧍‍♀️ ، «ما»👨‍👩‍👧 نمى شود

بغضى گرفته راه نفس هاى شعر را...

ابرى که جز به بارش دلheart وا نمى شود

هى سعى کرده ام که از این دل broken heartبشویمت

دارم تلاش مى کنم اما نمى شود😔

هى منتظر نشستم و گفتى که: صبر کن!sad

صبرى شبیه غوره 🍇که حلوا 🍛نمى شود

پرسیدم از نگاه👨 تو وقتش نیامده

این بود پاسخت که: نه!angry حالا نمى شودno

این خواب ها 💤که برده مرا از خیال💭 تو👨...

تعبیر عاشقانه ى رویا نمى شود

بیزارم از تمام جهانى 🌏 که سهم ماست👨‍👩‍👧

جایى که مهر و عاطفه cryingپیدا نمى شود

این آخرین شبى ست🌃 که خوابم نمى برد😴

دیگر، شبى🌌 به یاد تو👨 فردا 🌄نمى شود

با آخرین غزل به هوایت گریستم🥲

دیگر غزل سراى تو تنها نمى شود

دارم به رسم خاطره ها پاک مى کنم

از روى گونه، اشک غزل را...، نمى شود...

فردا که قاب 🖼 مرا حجله مى زنند

هرگز دلىbroken heart براى تو شیدا نمى شود

شاعر آرزوبیرانوند

۰۴ ارديبهشت ۸۵ ، ۱۰:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آرزو بیرانوند

تو رفته ای

"تو رفته ای و شادی من دور می شود

انگار چشم زندگی ام کور می شود!

 

دیگر دلت هوای مرا هم نمی کند

این عشق نیز،وصله ی ناجور می شود

 

هرگز جدایی از تو نشد باورم ولی

این است حق هرکه که مغرور می شود!

 

باید که صبر پیشه کنم مثل مرد که

درگیر ترک منقل و وافور می شود!

 

با دست روزگار تو همدست گشته ای

این آش ذره ذره عجب شور می شود

 

دردا که جای شعر از امروز دفترم

جایی برای خط خط هاشور می شود!"

 

۱۲ فروردين ۸۵ ، ۱۳:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آرزو بیرانوند

دلم تنگه

"دلم تنگه تو میدونی چرا از أدما سردم

نمیشه با تو بد باشم نمیشه از تو برگردم

دلم تنگه واسه بارون واسه شبهای تنهایی

من از این شهر بیزارم، تویی که کل دنیایی

منوو گم کن تو این شبها بذا تا قصه پیدا شه

دیگه از من بریدم من بذا تا گریه رسوا شه

دلم تنگه از این غربت از این شب های شاعر کش

برو من بی تو می مونم سفر بی من سلامت خوش

هنوز بوی قفس میدم چرا از ادما سیرم

تو که نیستی چه بی پروا سراغ مرگو می گیرم

سرم رو شونه های شب دارم از گریه میخونم

چه طور خالی شم از هق هق نمی دونم نمی دونم

دلم پژمرده بی روحه پر از رویای بی روزن

شب قصه چه تاریکه کجاس اون چشمای روشن

از این دنیا چه دلگیرم چقد خالی از احساسم

منو دست تو می سپارم من این چشما رو می شناسم

هنوز بوی قفس میدم چرا از ادما سیرم

تو که نیستی چه بی پروا سراغ مرگو می گیرم."

 

آرزوبیرانوند شاعر

۲۸ بهمن ۸۴ ، ۱۲:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آرزو بیرانوند

یه وقتایی

"یه وقتایی یادت میافتم هنوز

یه وقتا که دنبال من نیستی

چقد تلخ و شیرینه این لحظه ها

که می خندی و مال من نیستی

 

هوای تو پر میکنه کوچه رو

یه لحظه که رد میشی از خاطرم

قسم خورده بودم نخوامت ولی

هوای تو میافته توی سرم

 

صدای تو میپیچه توو گوش شهر

گرفتی ازم لذت خوابم و...

چراغ اتاقت رو خاموش کن

به هم میزنه فکر و اعصابم و

 

یه وقتایی یادت میافتم هنوز

میشینم یه گوشه ترک میخورم

هنوزم دارم پشت هم زخم زخم

از اون صورت با نمک میخورم

 

دعا کن بتونم تحمل کنم

نبودت رو توو اوج تنهائیام

یکم سخته طاقت بیارم، ولی

قدم میزنم با خودم را(ه)بیام

 

شب و بغض و بارون و دیوونگی

من و یاد دستای تو دس به دس

یه کوچه پر از خاطر خنده هات

چقد گریه تو این هوا معرکه س

 

زمین میزنم قلبم و بعد از این

که آرامشت رو نگیرم ازت

تو خوشبختی و بیخیال همه

دعا کن بتونم بخوابم فقط

 

دارم منفجر میشم از بغض هام

واسم زندگی سخت و سنگین شده

بذار پاتُ بیرون از این زندگی

از این خونه ی شومِ نفرین شده

 

بزن توی گوشم دلت وابشه

باید کلی فحشُ نثارم کنی

یه احمق یه دیوونه یه عقده ای

تو حق داری هر چیزی بارم کنی

 

تو این خونه جای یکم دلخوشی

فقط جنگ و دعوا،فقط بحث بود

تو حق داری هرچی که میگی قبول

من از اولش طالعم نحس بود

 

توقع ندارم بهم حق بدی

خودم خوب میدونم که حق با کیه

من هرچی شکستم تو رو بستته

تو هرچی گذشتی ازم کافیه

 

باید بگذرم از تو این بهتره

باید بشکنم تا که تو سخت شی

کشیدم کنار از مسیرت که تو

کنار یکی دیگه خوشبخت شی

 

زمین می زنم قلبم و بعد از این

که آرامشت رو نگیرم ازت

دارم میرم اما دلم پیشته

دعا کن که طاقت بیارم فقط

 

باید دل ببرم از این ماجر

از این خونه ی سرد و پر خاطره

خداحافظت باشه ، باید برم

جدایی واسه هردومون بهتره

 

تو حق داری،باشه،تو این ماجرا

کسی جز خودِ من مقصر نبود

دعا کردم این رابطه خوب شه

دعا کردم اما موثر نبود..."

 

۲۸ مرداد ۸۴ ، ۱۲:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آرزو بیرانوند

انفرادی

"غیر از همین یه شب که به من فکر مى کنى

واسه من این اتاق مث انفرادیه

اما همین یه شام یه دنیا غنیمته

واسه زنى که توى جهانت زیادیه

 

غیر از همین یه شب که به من فکر مى کنى

جایى توو این جهان مث این تخت سرد نیست

مثل تمومِ تازه عروساى بى کسم

خوابم نمى بره توو اتاقى که مرد نیست

 

قد همین سکوت پرم از نگفته ها

باور نکن سکوتمو هرچند ساکتم

جز روو لبات اسمى ازم نیست اما باز

مثل شناسنامه ى تو رازدارتم

 

سهمم از این اتاق فقط حس غربته

با اینکه با کلید درو باز مى کنى

شیش روزِ هفته توى خودم حبس مى شم

امشب فقط نیازتو ابراز مى کنى

 

تخت و اتاق و خونه و هرچى که مال ماس

این زندگى تلخو برام مشترک نکرد

هیکشى به جز خودم به نبود تو پى نبرد

هیشکى به جز خودم به سکوت تو شک نکرد

 

امشب بشین و خستگیامو مرور کن

امشب منو خلاص کن از بغض دم به دم

یه امشبو به خاطر من دیر تر برو

چایى هنوز دم نکشیده عزیزکم!..."

 

۱۸ ارديبهشت ۸۴ ، ۱۲:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آرزو بیرانوند

جام زهر

"نوبت به من رسید،کمی بیشتر بریز

سر می کشم اگر چه یقینا شراب نیست

تزریق می کنم به تنم جام زهر را

فرصت برای خوب و بد و انتخاب نیست

 

من چند بیت دیگر از این شعر می روم

اصلا نخوانده رد شو ولی از جهان بترس

بوی خوشی اگر به دماغت زده بدان

خر داغ می کند خبری از کباب نیست

 

راهی نشو اگر به لبی خنده سبز شد

شک کن به دست های پر از حس امنیت

دنیا شبیه صحنه ای از یک نمایش است

بر روی صحنه هیچ کسی بی نقاب نیست

 

منفی نگر نبوده ام این ذات زندگی است

ما شوخیِ بزرگِ خداییم با زمین

حالا بگرد در پی یک دلخوشی ولی

حتی در این کویر نشان از سراب نیست

 

اصلا سپید می شود این توده ی سیاه

اصلا به فرضِ حرفِ تو آینده روشن است

می ترسد از مواجهه با روزهای بعد

آرزویی که با گذشته ی خود بی حساب نیست

 

بازیگران مختلف این نمایشیم

غمگین و شاد هر چه که هستیم نقش ماست

پایانِ این تئاتر به این نکته می رسی

بختی نبوده صحبتِ بیدار و خواب نیست

 

اینجا به روی سِن کسی از خواب می پرد

افسوس می خورد که چرا باورش شده

در این تئاتر اشرفِ مخلوق بوده است

پیغمبری که نام خودش در کتاب نیست"

 

۱۳ فروردين ۸۴ ، ۰۹:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آرزو بیرانوند